مرور حوادث 8 شهریور 1360 در روز مبارزه با تروریسم

پرونده‌ای که هنوز باز است 

تهران در روزهای داغ شهریور 1360 ملتهب و پرخبر بود. تابستانی که با درگیری‌های خونین طرفداران سازمان مجاهدین خلق و پاسداران انقلاب و طرفداران خط امام آغاز و به ترورهای خیابانی کشیده شد. سازمان مجاهدین خلق که از ترور چهره‌های عالی‌رتبه نظام شروع کرده بود، دیگر به سیم‌آخر زده و هر مغازه‌داری را که در مغازه‌اش عکس امام‌خمینی داشت هدف قرار می‌داد. 
تهران در روزهای داغ شهریور 1360 ملتهب و پرخبر بود. تابستانی که با درگیری‌های خونین طرفداران سازمان مجاهدین خلق و پاسداران انقلاب و طرفداران خط امام آغاز و به ترورهای خیابانی کشیده شد. سازمان مجاهدین خلق که از ترور چهره‌های عالی‌رتبه نظام شروع کرده بود، دیگر به سیم‌آخر زده و هر مغازه‌داری را که در مغازه‌اش عکس امام‌خمینی داشت هدف قرار می‌داد. 
کد خبر: ۱۴۲۱۱۳۶
نویسنده آرش شفاعی - گروه فرهنگ و هنر

در چنین شرایطی جلسه شورای امنیت کشور در ساعت 15 هشتم شهریور ۱۳۶۰ برگزار شده بود. ریاست جلسه به‌عهده محمدعلی رجایی، رئیس‌جمهور بود و علاوه بر وی، محمدجواد باهنر نخست‌وزیر، سرهنگ سیدموسی نامجو وزیر دفاع و نماینده امام در شورای عالی دفاع، مسعود کشمیری جانشین دبیر شورای امنیت، تیمسار وحید دستجردی رئیس کل شهربانی، سرهنگ عبدالحسین اخیانی جانشین فرمانده ژاندارمری، تیمسار شرف‌خواه جانشین فرمانده نیروی زمینی، یوسف کلاهدوز قائم‌مقام سپاه پاسداران، سرهنگ محمدمهدی کتیبه نماینده ستاد مشترک ارتش، سرورالدینی معاون وزیر کشور، خسرو تهرانی دبیر شورای امنیت کشور، سرهنگ وحیدی معاون هماهنگی ستاد مشترک، سرهنگ وصالی فرمانده عملیات نیروی زمینی و سرهنگ صفاپور فرمانده عملیات ستاد مشترک در جلسه حضور داشتند.

کشمیری که اداره جلسه را به‌عهده دارد، ضبط‌صوت بزرگ ضبط جلسات را آماده کرد و مانند همه جلسات در آرامش کامل برای حاضران چای ‌ریخت. کیف بزرگی را که همیشه همراه داشت، با پا به رجایی نزدیک ‌کرد، چیزی در گوش خسرو تهرانی ‌گفت و از جلسه خارج ‌شد.

هنوز کاملا از دفتر ساختمان نخست‌وزیری خارج نشده بود که انفجار شدیدی منطقه را ‌لرزاند. او که منتظر شنیدن این صدا بود، در میدان پاستور به افرادی ‌پیوست که او را به یک خانه امن انتقال دادند.

بمب در کیفی جاسازی شده بود که کشمیری آن را زیر پای رجایی قرار داد، بمبی حاوی حدود دو پوند تی‌ان‌تی و مقداری منیزیم که برد ماده منفجره حداکثر به دو یا سه متر می‌رسید. با وجود این در حادثه 8 شهریور پنج نفر به شهادت رسیدند که مشهورترین چهره‌های آنان، رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر بودند. 

چرا رجایی را کشتند؟

ترور محمدعلی رجایی، دومین رئیس‌جمهور دارای اهمیت نمادین فوق‌العاده‌ای برای مخالفان مسلح جمهوری اسلامی‌ بود. محمدعلی رجایی از اعضای شورای مرکزی و از نخستین اعضای نهضت آزادی ایران بود. او در طول سال‌های مبارزه با رژیم شاه، ارتباط نزدیکی با بنیان‌گذاران سازمان مجاهدین خلق ایران به‌خصوص سعید محسن داشت. حتی در همان سال‌ها، ساواک او را به ظن همکاری با سازمان مجاهدین خلق ایران دستگیر و مدت‌ها شکنجه کرد تا این‌که برای خود ساواک هم ثابت شد رجایی عضو این سازمان نیست. او بعد از انقلاب به‌عنوان وزیر آموزش‌وپرورش دولت بازرگان مشغول کار شد اما وقتی اختلافات خط امام و جریان نهضت آزادی، بر سر موضوع اشغال لانه جاسوسی پیش‌آمد، خط خود را از دولت موقت جدا و از عضویت در شورای مرکزی نهضت‌آزادی کناره‌گیری کرد. 

رجایی که خود نماینده مردم تهران در اولین دوره مجلس بود، پس از انتخاب سید‌ابوالحسن بنی‌صدر به ریاست‌جمهوری بعد از کشاکش طولانی میان مجلس و رئیس‌جمهور به‌عنوان نخست‌وزیر از مجلس رأی اعتماد گرفت و محمدجواد باهنر، روحانی تحصیلکرده، بانفوذ و دانشگاهی را به‌عنوان وزیر آموزش‌وپرورش منصوب کرد. دامنه اختلافات میان رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر روز به روز بیشتر می‌شد و بنی‌صدر ابایی از انتقاد علنی از رجایی و عملکرد دولتش نداشت. او با همه ارکان حکومت درافتاده بود، ضمن این‌که سیاست‌هایش به‌عنوان فرمانده کل قوا عملا چیزی جز شکست نصیب نیروهای مدافع کشور نکرد. به‌هرحال سال پرتنش 1359 در حالی به پایان رسیده بود که درگیری میان نیروهای خط امام(ره) و طرفداران بنی‌صدر که عمدتا از طرفداران سازمان مجاهدین خلق بودند، به اوج خود رسیده بود. این درگیری و اختلاف‌نظر تا جایی بالا گرفت که روز ۲۴ خرداد ۱۳۶۰ نامه 120 نماینده در مجلس قرائت شد که در آن خواستار رسیدگی به صلاحیت سیاسی رئیس‌جمهور با قید دوفوریت شده بودند. 

مجلس بعد از دو روز بحث، در ۳۱خرداد به عدم‌ کفایت سیاسی بنی‌صدر رأی داد. مؤثرترین و طولانی‌ترین سخنرانی را نماینده تهران آیت‌ا... سیدعلی خامنه‌ای انجام داد که عدم رعایت قانون‌اساسی و اهانت به مجلس، قوه قضاییه، شورای نگهبان، دولت، سپاه و جهاد را «حد اعلای بی‌کفایتی» بنی‌صدر خواند.

واکنش بنی‌صدر و طرفدارانش به این روند قانونی، دعوت به شورش بود. بنی‌صدر و مسعود رجوی رئیس سازمان مجاهدین خلق ایران از طرفداران خود خواستند به خیابان‌ها بیایند و به این ترتیب آتش درگیری خیابانی، خونریزی و ترور را در کشور روشن کردند. مهم‌ترین اقدام تروریستی سازمان، انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی‌ در هفتم تیر 1360 بود که به شهادت بسیاری از نیروهای طرفدار امام بخصوص یکی از چهره‌های اصلی و شاگردان مورد اعتماد امام یعنی آیت‌ا... سید محمد حسینی بهشتی، روحانی 52 ساله عالی‌ترین مقام قضایی کشور، رئیس شورای انقلاب، نخستین دبیرکل حزب جمهوری اسلامی ‌و نایب رئیس مجلس خبرگان قانون اساسی انجامید. در چنین شرایطی کشور بدون رئیس‌جمهور اداره می‌شد. برای این‌که انتظام امور به کشور برگردد، انتخابات ریاست جمهوری با سرعت برگزار شد و محمدعلی رجایی، عباس شیبانی، سید علی‌اکبر پرورش و حبیب‌ا... عسگراولادی در این انتخابات نامزد شدند. مشخص بود که وزن سیاسی رجایی از دیگر رقبای خود سنگین‌تر است و او در رقابتی نه چندان سخت در حالی که مورد حمایت حزب جمهوری اسلامی، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، جامعه روحانیت مبارز، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، جامعه اسلامی ‌دانشگاهیان، خانه کارگر، سازمان فجر اسلام، دفتر تحکیم وحدت، اتحادیه انجمن‌های اسلامی ‌دانش‌آموزان و نهضت زنان مسلمان بود با کسب 88 درصد آرا، اکثریت مطلق آرا را به خود اختصاص داد. در همین حال، ساعت ۲۲و 45 دقیقه روز ششم مرداد ۱۳۶۰ بنی‌صدر و مسعود رجوی در یک عملیات فرار طرح‌ریزی شده از فرودگاه مهرآباد با یک هواپیمای بوئینگ ۷۰۷ سوخت‌رسان به خلبانی بهزاد معزی از ایران گریختند و به فرانسه رفتند. آنان در پاریس، شورای ملی مقاومت ایران را تشکیل دادند و اتحاد سیاسی‌شان را شکلی علنی و محکم بخشیدند؛ اتحادی که با ازدواج رجوی با دختر بنی‌صدر، شکل نمادینی هم به خود گرفت.

رجایی اینک به نماد ثبات جمهوری اسلامی ‌ایران تبدیل شده بود، رئیس جمهوری که نه تنها خلأ از دست رفتن یک رئیس‌جمهور با آرای بالا را جبران کرد بلکه به مخالفان جمهوری اسلامی ‌نشان داد، دست نظام از پشتیبانی مردمی‌ خالی نیست. سازمان مجاهدین خلق ایران، لیبرال‌ها و نیروهای چپ‌گرایی که دستشان از رسیدن به قدرت کوتاه مانده بود، بعد از شهادت بهشتی، لبه تیز انتقادها و تخریب شخصیت را به سمت رجایی گرفته بودند اما این کافی نبود، رجایی باید کشته می‌شد تا بی‌ثباتی در نظام سیاسی ایران، برای همه دنیا مشخص شود.

باهنر، ذخیره‌ای برای انقلاب

رجایی یک روز بعد از برگزاری مراسم تنفیذ در 11 مرداد 1360، محمدجواد باهنر را به عنوان نخست‌وزیر به مجلس معرفی کرد. معرفی باهنر با توجه به سابقه آموزش و پرورشی هردو نفر و آشنایی دیرینه با یکدیگر قابل پیش‌بینی بود. باهنر، دکترای الهیات از دانشگاه تهران داشت و در ضمن از شاگردان روحانیان نامداری چون آیت ا... بروجردی، امام خمینی(ره) و علامه طباطبایی محسوب می‌شد. شاعری خوش ذوق و سخنرانی مسلط که بعد از شهادت بهشتی، به عنوان دبیرکل حرب جمهوری اسلامی‌ انتخاب شده بود. اگر قرار بود رجایی حذف شود و باهنر زنده بماند، عملا اتفاق عجیبی نیفتاده بود. به وضوح باهنر دارای ظرفیت بزرگی برای گردآوردن دوباره نیروهای انقلابی و متحد کردن جبهه طرفداران امام (ره) بود. مجاهدین خلق به این نتیجه رسیده بودند که ضربه باید به گونه‌ای وارد شود که رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر با هم از صحنه سیاسی ایران حذف شوند. این نقشه در هشتم شهریور 1360 اجرایی شد و دولت رجایی فقط 27 روز سر کار بود. این زمان گرچه کوتاه‌ترین دوران ریاست جمهوری در تاریخ ایران شد اما به عنوان دورانی طلایی که در آن رئیس‌جمهوری ساده زیست و بی‌تکلف مصدر امور بود، تا همیشه در ذهن مردم ایران ثبت شد. البته نقشه سازمان مجاهدین خلق برای آشوب زده کردن فضای سیاسی ایران بعد از ترور رجایی و باهنر به جایی نرسید. بلافاصله بعد از اجرای این نقشه تروریستی، شورای موقت ریاست‌جمهوری به عضویت آیت‌ا... ‌هاشمی ‌رفسنجانی رئیس مجلس و آیت‌ا... عبدالکریم موسوی اردبیلی رئیس دیوان عالی تشکیل شد و این شورا، آیت‌ا...محمدرضا مهدوی‌کنی را که عهده‌دار سمت وزارت کشور در کابینه باهنر بود، برای پست کفیل نخست‌وزیری به مجلس معرفی کرد. کابینه جدید با ۱۷۰ رأی موافق، ۱۳ رأی ممتنع و ۴ رأی مخالف رأی اعتماد گرفت و به این ترتیب بلبشوی سیاسی و بی ‌نظمی‌ امور که منافقین فکر می‌کردند در اثر حذف رجایی و باهنر ایجاد خواهد شد، تحقق نیافت و جمهوری اسلامی ‌از یکی از بحران‌های بزرگ دوران تأسیس و استقرار به سلامت گذر کرد. 

شهیدان دیگر 

در حادثه انفجار دفتر نخست وزیری علاوه بر رجایی و باهنر، سه نفر دیگر نیز به شهادت رسیدند که معمولا از آنها نامی ‌برده نمی‌شود. یکی از این افراد هوشنگ وحید دستجردی رئیس شهربانی تهران بود که در هشتم شهریور مجروح شد اما در اثر جراحات ناشی از انفجار به شهادت رسید. 

وحید دستجردی متولد ۱۳۰۴ و فرزند سلطان‌الشعرا حسن وحید دستجردی بود که تصحیح کلیات نظامی‌ گنجوی را انجام داده بود. او قبل از انقلاب به دلیل پایبندی‌های دینی و انقلابی از شهربانی استعفا داد و بعد ازانقلاب به خدمت فراخوانده شد و در اسفند ۱۳۵۹ با حکم محمدرضا مهدوی‌کنی وزیر کشور به سمت ریاست شهربانی کل کشور منصوب شد.

یکی از برنامه‌های دائمی ‌رئیس کل شهربانی کشور، حضور در جلسه هفتگی شورای امنیت کشور بود که ساعت 2 و 30 دقیقه بعداز‌ظهر روزهای یکشنبه در ساختمان نخست‌وزیری برگزار می‌شد و در این جلسه، فرماندهان نظامی‌ و امنیتی گزارش فعالیت یک هفته‌ای خود را به اطلاع ریاست‌جمهوری و نخست‌وزیری می‌رساندند.

هوشنگ وحید دستجردی نیز روز هشتم شهریور در همین نشست حضور داشت. او که در فاصله نزدیکی به رجایی و باهنر نشسته و در حال ارائه گزارش فعالیت شهربانی بود، در اثر انفجار و سوختگی شدید به بیمارستان سوانح و سوختگی منتقل شد. او که دچار موج انفجار هم شده بود خود را از طبقه سوم به پایین پرتاب کرده و دچار شکستگی اعضای بدن هم شده بود. وحید دستجردی پس از یک شب از کما خارج شد و پس از چهار روز بستری بودن در بیمارستان سوانح به بیمارستان قلب منتقل شد اما ساعت چهار صبح چهاردهم شهریور ۶۰ در ۵۴ سالگی به شهادت رسید.‌

یکی دیگر از شهدای حادثه انفجار هشتم شهریور، یکی از کارمندان نخست‌وزیری به نام عبدالحسین دفتریان بود. دفتریان که مدیرکل مالی اداری نخست‌وزیری بود، معمولا در زمان برگزاری جلسات به طبقه سوم می‌آمد و اسناد مالی و چک‌ها را به نخست وزیر می‌داد تا آنها را امضا کند. او در زمان انفجار، در مسیر دفتر جلسات بود که به دلیل شدت انفجار در آسانسور گیر کرد و در اثر خفگی در آسانسور و در اثر جراحات ناشی از سوختگی و سقوط به شهادت رسید. در اثر این انفجار همچنین یک خانم هنگام عبور از خیابان زیر آوار ماند و او هم شهید شد. به این ترتیب پرونده تروریستی هشتم شهریور با این‌که با شهادت پنج نفر کامل شد اما هیچگاه به معنای واقعی بسته نشد. 

مردی مرموز که همه جا بود

وقتی حادثه دفتر حزب جمهوری اسلامی ‌روی داد، بعد از مدتی مشخص شد این فاجعه را یک عامل نفوذی سازمان مجاهدین خلق ایران به نام محمد‌رضا کلاهی رقم زده است. کلاهی ابتدا به عنوان پاسدار کمیته انقلاب اسلامی ‌خیابان پاستور مشغول به کار شد و بعد به حزب جمهوری اسلامی‌ راه پیدا کرد و مسئولیت حفاظت حزب را برعهده گرفت و با پوششی که برای خود ایجاد کرده بود، بمب را با کیف دستی خود به داخل جلسه حزب انتقال داد. این مسأله نشان داد که سازمان مجاهدین خلق ایران توانسته است از وضعیت نامناسب امنیتی و اطلاعاتی ابتدای انقلاب استفاده کند و نیروهای خود را به داخل نهادهای انقلابی نفوذ دهد. عجیب این که سازمان از همین شگرد استفاده کرد و موفق شد بدون این‌که شک نهادهای اطلاعاتی را برانگیزد، رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر را هم ترور کند. همان طور که گفتیم عامل انفجار هشتم شهریور شخصی بود به نام مسعود کشمیری.

کشمیری کرمانشاهی بود و در دانشگاه تهران، علوم اداری و مدیریت بازرگانی خوانده بود. خانواده او از جمله همسر و برادران همسرش عضو سازمان مجاهدین بودند و گویا خودش هم قبل از انقلاب از این طریق به سازمان وصل شده بود. در ابتدای انقلاب به یکی از مهترین جایگاه اطلاعاتی کشور یعنی رکن دوم ارتش وارد شد و پرونده‌های مربوط به نیروی هوایی زیر دستش بود. او در جریان خنثی‌سازی کودتای نوژه توانست مسئولیتی به دست بگیرد و به صورتی پنهان برخی عوامل کودتا را فراری دهد یا ردپای‌شان را در پرونده‌ها گم کند. کشمیری بعد از آن با حمایت خسرو تهرانی به دفتر تحقیقات اطلاعات نخست‌وزیری معرفی شد و پس از مدتی کوتاه تا مقام جانشین دبیر شورای‌ امنیت کشور پیش رفت. یکی از شگردهای او برای رفع هر شک و شبهه درباره سوابقش، پیشنهاد عملیات تند و ضربتی علیه سازمان مجاهدین خلق در چند مورد بود به گونه‌ای که همه او را به عنوان یکی از دشمنان سرسخت منافقین می‌شناختند. البته این را هم بگوییم که کشمیری همیشه دو خودکار در جیبش داشت که با یکی مطالب شخصی را می‌نوشت چون از حقوقش خریده بود! به کشمیری چنان اعتمادی در دستگاه نخست‌وزیری ایجاد شده بود که کسی او را تفتیش بدنی نمی‌کرد، درست مانند همان اتفاقی که برای کلاهی افتاد و او هم از اعتماد سیستم استفاده کرد و بمب با خود منتقل کرد. عین همین تجربه درباره کشمیری هم تکرار شد و او هم بمبی را در کیف دستی‌اش به داخل نخست‌وزیری منتقل کرد.

 وقتی انفجار نخست‌وزیری اتفاق افتاد، همان‌گونه که در فیلم ماجرای نیمروز دیده‌ایم، ابتدا نام کشمیری به‌عنوان یکی از شهدا اعلام شد. اطلاعیه نخست‌وزیری در روز نخست حادثه تعداد شهدا را سه نفر اعلام کرد: محمدعلی رجایی، محمد‌جواد باهنر و مسعود کشمیری! کشمیری با استفاده از این گمراهی اطلاعاتی به‌سرعت محل نخست‌وزیری را ترک کرد و در میدان پاستور رفقای منافقش او و همسرش مینو دلنواز را به یک خانه تیمی ‌در خیابان نظام‌آباد بردند. سپس او به کردستان منتقل شد و به خارج از کشور گریخت.

دستگاه اطلاعاتی کشور بعد از این‌که از گیجی ضربه اولیه خارج شد، کم‌کم متوجه شد که برخی نشانه‌ها درباره مرگ کشمیری درست نیست تا این‌که سرانجام آیت‌ا... محمدمهدی ربانی املشی، دادستان کل کشور روز ۲۲ شهریور ۶۰ در تلویزیون حاضر شد و گفت: «عامل انفجار نخست‌وزیری همان شخصی بود که نام او در بین شهدا برده شد و روز اول در کنار شهیدان عزیز، رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر محبوب ما به‌عنوان شهید سوم قلمداد و جنازه‌ای به نام او به‌وسیله‌ مردم تشییع شد. مسعود کشمیری که در نخست‌وزیری جا باز کرده بود، تقریبا از همه چیز اطلاع داشت و دبیر شورا بود. کشمیری از یک‌سال قبل وارد نخست‌وزیری شد و خیلی خوب نقش خود را بازی و چهره‌ کریه‌اش را مخفی کرد، به‌طوری که یکی از مسئولان امر در نخست‌وزیری می‌گفت در بین هزار احتمال، یک احتمال انحراف درباره او نمی‌دادیم.»

سازمان منافقین در صحنه علنی، این جنایات را به‌عهده نگرفت اما در پشت صحنه به این اقدامات تروریستی افتخار هم می‌کرد. در جریان سقوط رژیم صدام بخشی از فایل‌های تصویری ضبط شده از مذاکرات سران گروهک یاد شده با عوامل رژیم بعث، به دست مقامات عراقی افتاد. در یکی از این فیلم‌ها که بدون اطلاع منافقین ضبط شده است، مسعود رجوی در جلسه‌ای محرمانه با حضور ژنرال حبوش، رئیس سازمان امنیت صدام و برخی مقامات امنیتی این رژیم با اشاره به این‌که رسانه‌های غربی سازمان مجاهدین خلق را تروریست می‌نامند، می‌گوید: «من از سال 1981 تا 1986 همان‌طور که می‌دانید در فرانسه بودم، در آن سال‌ها دشمنی با ما این‌گونه نبود، کسی به ما تروریست نمی‌گفت در حالی که هم کاخ سفید می‌دانست و هم الیزه که ما با آنها در ارتباط بودیم که حزب جمهوری را چه کسی منفجر کرده و چه جریانی رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر این رژیم را از بین برد. آنها خوب می‌دانستند، ولی ابدا به ما تروریست نمی‌گفتند!»

پرونده‌ای که همچنان مبهم است

همان زمانی که انفجار هشتم شهریور روی داد، شک و شبهه‌هایی درباره ارتباط برخی عناصر امنیتی با عوامل اجرای ترور به‌وجود آمد حتی خسرو تهرانی که کلاهی قائم‌مقام او به حساب می‌آمد، مدتی زندانی شد و افرادی چون محسن سازگارا مظنون بودند. ماجرای شهید سازی برای کشمیری و نمایش خاکستر سوخته و خانواده داغدار، از داخل نخست‌وزیری خط‌دهی شده بود و این پرسش که چرا گروهی سعی داشتند این گونه القا کنند که کشمیری در انفجار به شکلی از بین رفته است که جسدش هم قابل شناسایی نیست، به یکی از رازهای این ماجرا تبدیل شد. این ماجرا تبدیل به یک کلاف تو در توی پیچیده شد به گونه‌ای که وقتی آیت‌ا... علی قدوسی، دادستان کل انقلاب به بهزاد نبوی، مشاور شهید رجایی مظنون شد و درصدد دستگیری وی برآمد، ‌هاشمی ‌رفسنجانی در نمازجمعه از بهزاد نبوی دفاع کرد و خود قدوسی چند روز بعد در یک ترور به وسیله بمب‌گذاری در 14 شهریور 60 به شهادت رسید. بعد از آن بود که پرونده به دست اسدا... لاجوردی، دادستان انقلاب تهران افتاد. تحقیقات لاجوردی به دستگیری تقی محمدی از دانشجویان پیرو خط امام و همکار مسعود کشمیری در رکن دوم ارتش و اطلاعات نخست‌وزیری انجامید اما او در زندان اوین خود را حلق آویز کرد. پس از انتصاب موسوی خوئینی‌ها به دادستانی کشور و با فشارهای مختلفی که برای مختومه اعلام شدن این پرونده اعمال شد، پیگیری جنبه‌های مختلف حقوقی و امنیتی این حادثه با بسنده کردن به اعلام کشمیری به عنوان تنها متهم پرونده، در سال 65 با آزادی متهمان متوقف شد.

اما سرنوشت کشمیری چه شد؟ چنان که گفتیم او موفق شد از ایران خارج شود. مسعود خدابنده که مسئولیت حفاظت از شخص مسعود رجوی را به‌عهده داشت، مسئولیت عملیات خروج کشمیری از ایران را برعهده گرفت. مسعود کشمیری نخست به بغداد فرستاده شد و بعد از آن به اروپا فرستاده شد و در هلند زندگی مخفی برایش تدارک دیده شد اما گویا او بعد از مدت‌ها نتوانست از عواقب ارتباط با سازمان مجاهدین خلق رهایی یابد و سازمان مجاهدین که به دنبال پاک کردن سابقه‌ تروریستی خود است، در اثر اختلافات داخلی این مهره سوخته را قربانی کرده است. 

یک مستند قابل توجه درباره 8 شهریور

سوژه ترور رئیس‌جمهور، سوژه جذابی است برای هر فیلمسازی که به سینمای سیاسی علاقه‌مند است. در ‌هالیوود چندین و چند فیلم و سریال با موضوع ترور جان اف کندی، رئیس‌جمهور آمریکا در دهه 60 ساخته شده است که ازآن جمله می‌توان به مینی‌سریال11/22/63 و فیلم‌های جی‌اف‌کی (محصول 1991)، روبی (محصول 1992‌)، لاو فیلد (محصول 1992) مصاحبه با آدمکش (محصول 2002)، پارکلند (محصول 2013)، ژکی (محصول ۲۰۱۶) و ال.بی.جی (محصول 2016) اشاره کرد. اما سینمای ایران نسبت به چنین سوژه جذاب و ملتهبی با توجه به این‌که پرونده ترور رئیس‌جمهور رجایی هم دارای ابهامات زیادی است، واکنشی منفعلانه داشته است و جز همان یک سکانس در فیلم ماجرای نیمروز ساخته محمدحسین مهدویان که به این رویداد اشاره شده، فیلمی‌در این زمینه ساخته نشده است، البته در این حوزه حداقل یک فیلم مستند جسورانه و دارای حرف تازه داریم که بازهم جای امیدواری است. 

مستند «پرونده ناتمام» ساخته جواد موگویی تهیه شده در سازمان هنری رسانه‌ای اوج حاصل پژوهشی پنج‌ساله در یکی از پیچیده‌ترین پرونده‌های امنیتی تاریخ جمهوری اسلامی ‌است؛ انفجار دفتر نخست‌وزیری در هشتم شهریور سال 1360. برخی از شاهدان، مطلعان و متهمان این پرونده به‌رغم پیگیری‌های متعدد حاضر به مصاحبه تصویری نشده‌اند. این مستند به پرسش‌های زیادی که برای عموم مردم و به‌ویژه نسل‌های دوم، سوم و چهارم انقلاب مطرح است و تاکنون بی‌پاسخ مانده، پاسخ می‌دهد. در این مستند با شخصیت‌های مختلف سیاسی و چهره‌هایی که در آن زمان، در حادثه حضور داشته‌اند، گفت‌و‌گو شده است. از جمله مسائلی که در این مستند به آنها اشاره شده است، تلاش ناکام کشمیری برای ترور امام خمینی(ره) در جریان دیدار اعضای هیأت دولت با رهبر فقید انقلاب است. یکی از نکات قابل‌تأمل در این مستند، بررسی ارتباط میان کشمیری، جواد قدیری و تقی محمدی است که در بازرسی اطلاعاتی از رکن دوی ارتش همکار بودند. جواد قدیری عامل ترور آیت‌ا... خامنه‌ای در مسجد ابوذر تهران در سال 1360 است. 
یکی از نکته‌های قابل‌توجه و تاریخی در این مستند، اظهارات غلامحسین محسنی اژه‌ای، بازپرس پرونده تقی محمدی است. او در این مستند با اشاره به روند بازجویی از محمدی می‌گوید که به این نتیجه رسیده بود که تقی محمدی باید به ارتباطش با «نفاق» اعتراف کند. پس از این که تقی محمدی راضی شده بود که اعتراف کتبی کند، ادامه کار به روز بعد سپرده می‌شود اما محمدی همان شب خودکشی می‌کند و فرصتی برای اعتراف کتبی وی فراهم نمی‌شود. 

برای دیدن این فیلم مستند، اینجا کلیک کنید.

شاهدان عینی سخن می‌گویند 

روزنامه اطلاعات در روز 9 شهریور در گزارشی با عنوان «گزارش لحظه به لحظه از انفجار بمب در نخست‌وزیری» در‌خصوص حادثه تروریستی روز قبل در دفتر نخست‌وزیری نوشت: حادثه انفجار در ساعت 3بعدازظهر دیروز روی داد و در این ساعت، آقایان محمدعلی رجایی، رئیس جمهوری و دکتر محمدجواد باهنر نخست‌وزیر و چند تن از مقامات نظامی ‌و امنیتی کشور در یک جلسه فوق‌العاده شرکت داشتند. در پی انفجار بمب که گفته می‌شود در داخل یک کیف دستی جاسازی شده بود، قسمت‌هایی از طبقه اول و طبقه دوم ساختمان نخست‌وزیری در مجاورت خیابان پاستور دچار حریق شد و آتش و دود فضای محل انفجار را فرا گرفت. در این حادثه محمدعلی رجایی، رئیس‌جمهور و دکتر محمدجواد باهنر، نخست‌وزیر و چند تن از مقامات مملکتی که در جلسه مذکور حضور داشتند به درجه رفیع شهادت نایل شدند و مجروحان حادثه با کمک ماموران و پرسنل نهادهای انقلابی به بیمارستان‌ها انتقال یافتند و تحت مراقبت‌های درمانی و پزشکی قرار گرفتند.

به گزارش خبرنگاران اطلاعات که در اولین لحظات پس از وقوع انفجار در محل نخست‌وزیری حاضر شدند با تلاش گسترده ماموران آتش‌نشانی، شهربانی، کمیته‌ها، سپاه و گروهی از مردم آتش خاموش شد و تعدادی از افراد که در زیر آوار مانده بودند از زیر آوار خارج شده و به بیمارستان انتقال یافتند. جنازه چند شهید نیز از زیر آوار خارج شد که به علت شدت سوختگی قابل شناسایی نبود. بر‌اساس گزارش‌ها، لحظاتی پس از اطفای حریق، ماموران انتظامی ‌حاضر کنترل نظم را بر‌عهده گرفتند و پیکر پاک شهدا از محل نخست‌وزیری با آمبولانس و هلی‌کوپترهای نظامی ‌خارج شد.

در این گزارش آمده است از محل حادثه، تعداد مجروحان و شهدا تا ساعت 12 شب، هشت شهید و 23 مجروح گزارش شده بود که از این تعداد مجروحان تنی چند از مقامات مسئول مملکتی هستند که عبارتند از آقایان سرهنگ وحید دستگردی سرپرست شهربانی جمهوری اسلامی ‌ایران، سرهنگ سیدموسی نامجو وزیر دفاع و نماینده امام در شورای عالی دفاع، تیمسار شرف‌خواه جانشین فرمانده نیروی زمینی، سرهنگ وصالی، سرهنگ اخیانی رئیس ستاد ژاندارمری جمهوری اسلامی ‌ایران، سرهنگ کتیبه‌ای نماینده ستاد مشترک ارتش و عده‌ای از کارکنان نخست‌وزیری و چند عابر که در لحظه انفجار بمب از مقابل ساختمان عبور می‌کردند.

 مجروحان بلافاصله با کمک امت و نهاد‌ها و امدادگران به بیمارستان‌های فیروزگر، مصطفی خمینی، انقلاب، سوانح سوختگی، سینا، امیراعلم و امام خمینی انتقال داده شدند و تحت عمل جراحی قرار گرفتند. از این عده مجروحان تعدادی سرپایی مداوا شدند و بیمارستان را ترک کردند. بقیه مجروحان در بیمارستان‌ها بستری هستند. یک پیرزن عابر که از مقابل ساختمان نخست‌وزیری می‌گذشت زیر آوار ماند و شهید شد. ضمنا گزارش شد که در این حادثه تعدادی دست و پای قطع شده توسط ماموران و نهاد‌ها جمع‌آوری شد. بعد از انفجار بمب، دو فروند هلی‌کوپتر بر فراز نخست‌وزیری برای اطفای حریق و حمل اجساد و مجروحان به پرواز درآمد و پس از خروج تدریجی مجروحان از ساختمان، امدادگران آتش‌نشانی با کمک پرسنل ارتش جمهوری اسلامی ‌ایران به پاکسازی منطقه مشغول شدند.

یکی از شاهدان عینی به خبرنگار اطلاعات گفت: پس از انفجار ناگهان دود غلیظی توام با آتش از طبقه اول و دوم ساختمان نخست‌وزیری به چشم خورد و پس از مدتی ماموران و عده‌ای از مردم که در نزدیکی ساختمان نخست‌وزیری بودند با فریاد «ا...‌اکبر» به طرف نخست‌وزیری دویدند. از طرف دیگر ماموران آتش‌نشانی و سپاه و کمیته‌ و شهربانی نیز در محل حاضر شدند و برای نجات مجروحان به تلاش پرداختند. وی افزود: این حادثه دست‌کمی ‌از فاجعه 7 تیر دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی ‌نداشت.
یکی از کارمندان قسمت آبدارخانه نخست‌وزیری که از ناحیه دست مجروح شده بود هم درباره واقعه انفجار گفت: وحشتناک بود! در طبقه دوم داشتم به طرف آبدارخانه می‌رفتم که صدای وحشتناکی تنم را لرزاند و بلافاصله زبانه‌های آتش را دیدم که از اتاق کنفرانس به بیرون تنوره می‌کشید. از وحشت نمی‌دانستم چه کنم. هرچه سعی کردم فکرم را متمرکز و ببینم چه اتفاقی رخ داده است، موفق نشدم؛ چون دود غلیظی تمام سالن طبقه دوم را فرا گرفته بود. از وحشت از طبقه دوم به اتفاق یکی دیگر از همکارانم به کوچه کنار نخست‌وزیری پریدیم و در این موقع بود که دستم مجروح شد. وقتی در کوچه مقداری بر اعصابم مسلط شدم، صدای «ا...اکبر» را از داخل ساختمان همراه با شکستن شیشه‌ها می‌شنیدم. نمی‌دانستم چه کنم. هنوز آتش‌نشانی نیامده بود. وقتی ماموران آتش‌نشانی رسیدند و آتش را خاموش کردند به درون ساختمان رفتیم و به کمک امدادگران پرداختیم.

یکی از پاسداران محافظ نخست‎وزیری هم گفت: بیرون ساختمان نخست‌وزیری مشغول پاسداری بودم که صدای انفجاری شنیدم، سراسیمه خود را به نزدیک در ورودی خیابان پاستور رساندم و متوجه شدم که چند نفر از امرای ارتش در حالی‌که یکی از آنها خون از سرش جاری بود از پله‌های نخست‌وزیری به پایین می‌دویدند و از طرفی صدای «ا...‌اکبر» نیز که از داخل ساختمان شنیده می‌شد، من را متوجه ساخت که کسانی احتیاج به کمک دارند. بلافاصله خود را به طبقه‌ای رساندم که آتش‌سوزی از آنجا جریان داشت و در همان‌جا پایم نیز زخمی ‌شد اما فوری محل را ترک کردم و پایین آمدم و در همین زمان بود که ماموران آتش‌نشانی به محل رسیدند و به انجام عملیات خاموش کردن آتش پرداختند.

اجساد شهدای این فاجعه به‌صورتی سوخته بودند که به‌هیچ‌وجه شناسایی آنها ممکن نبود. از سوی دیگر در میان زخمی‌های این حادثه اثری از برادران رجایی و باهنر به چشم نمی‌خورد و به این ترتیب حدس زده می‌شد که دو جسد از سه جسد به‌دست آمده متعلق به رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر باشد. بالاخره در آخرین ساعت شب پیکرهای قربانیان حادثه 8 شهریور از روی علائمی‌ که در دندان‌های هر‌کدام از آنها وجود داشت، شناسایی شدند.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها